مقدمه
انسان دارای فطرتی است که بطور بالقوه در نهاد او قرار داده شده و به کمک عقل که در تعابیر دینی از آن به حجت باطنی یاد می شود فطرت و خواسته های آن شکوفا می شود. عقل و فطرت قواعدی را در عمل و فعل انسان پدیدار می شوند که از آن به قواعد اخلاقی یاد می شود. این قواعد اخلاقی بر تمام زندگی بشر سیطره دارد و انسان ناگزیر از رعایت آن است زیرا یکی از فصول مهم تفاوت انسان و حیوان مقید بودن به همین اخلاقیات می باشد.
اخلاق دارای دو حیث نظری و عملی است. اخلاق نظری ، علمی است که به بررسی قواعد و اعمال اخلاقی و قضاوت افعال انسان ها می پردازد و به نوعی در برگیرنده توصیه هایی در باب ایده آلهای فعل اخلاقی انسان در زندگی دنیاییش می باشد. اخلاق عملی نیز عهده دار جهت دهی این توصیه ها در افعال انسانها می باشد.
تفاوت فرهنگ ها و ساختارهای اندیشه ای و فکری بشر سبب تکثر ارزشها و هنجارها در اقوام مختلف شده است. گاها تضادهای فعل اخلاقی در اقوام مختلف از سوی خصوصا پژوهشگران فلسفه اخلاق مشاهده شده که این امر را دلیلی بر نسبی بودن اخلاق می گیرند. استاد مطهری با ذکر مثالهایی از برخی ارزشهای اخلاقی همچون مهرورزی، عدالت، راستگویی، وفای به عهد برای اخلاق اصولی قائل می شود که برمطلق بودن این ارزشهای اخلاقی تاکید می کند.
تفاوت مشاهده شده در آداب و رسوم و شکلهای اجرای اخلاقیات است. مثلا انجام صله رحم و دیدار از اقوام، شکل اجرای جشن و شادی در هر منطقه ای و هر فرهنگی بنوع خاصی خواهد بود. همچنین با توجه به تمام این تفاوتها ما شاهد منشورهای اخلاقی ای همچون کنوانسیون دفاع از حقوق بشر هستیم که وجود اصولی ثابت در اخلاقیات را تایید می کند. انسانها برای داشتن یک زندگی اخلاقی و دستیابی به حیات طیبه ناگزیر از پذیرفتن الگویی در زندگی فردی و اجتماعی شان هستند که این اگو بیان کننده معیار زندگی اخلاقی باشد. نام این الگو انسان کامل است. انسانی که دارای همه خصوصیات بشری اعم از نیازها(مسکن و تغذیه و ازدواج)، علایق و امیال، مشکلات و دشواریهای زندگی دنیایی است و با توجه به همه این خصوصیات دارای عالی ترین حد زندگی اخلاقی است.
در ادیان مختلف پیامبران و روحانیون آنها نقش انسان کامل را دارند که مردم با پیروی از ایشان به سعادت زندگی اخلاقی دست می یابند. نگاه به زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام که پیشوایان دین در بعد از پیامبر بودند می تواند معیارهای فعل اخلاقی را در هر جامعه ای از مسلمین مشخص کند. علما و روحانیون، که هم به متون دینی تسلط دارند و هم توانسته اند در زندگی خویش بهترین الگوپذیری را از پیامبر و امامان معصوم داشته باشند می توانند الگوی زندگی ما در جهان امروز باشند. در مقاله پیشین به گوشه هایی از زندگی پیامبر اکرم پرداختیم و در این مقاله به گوشه هایی از زندگانی برخی از علما می پردازیم.
دوری از تجملات و ساده زیستی
رعایت عرفیات از لوازم روحانیت است که اساتید اخلاق بسیار به آن تاکید می کنند زیرا «حَسَناتُ الأبرارِ سَیئاتُ المُقَرَّبین»، یکی از عرفیات دفت در مخارج و مهمانی ها و سفره هاست. آیت الله مجتهدی تهرانی می فرمود:
روحانى نباید مهمانى هاى مفصل راه بیندازد، یا مثلا در تالارها مراسم عقد و یا مراسم دیگر بگیرد و سورها و خرج هاى بى مورد کند. آیت الله حاج آقامرتضى حائرى (ره) با کاروانى به مکه رفتند. قرار شد علماى دیگر از مکه به دیدن ایشان بیایند. مدیر کاروان از خرج خودش اتاقى آماده کرد و میوه هاى مختلف در اتاق آماده نمود. وقتى ایشان وارد اتاق شدند و صحنه را دیدند ناراحت شدند و به مدیر کاروان فرمودند: چرا مى خواهى مردم را با من دشمن کنى؟ این ها را جمع کن. فقط چاى کفایت مى کند (یعنى ممکن بود که حاجى هاى کاروان فکر کنند که هزینه انجام شده، از بودجه کاروان است و دچار سوءظن نسبت به آیت الله مرتضى حائرى شوند). وقتى هم روحانى به مهمانى مى رود یا براى او مهمان مى آید باید مراعات اخلاقیات و عرفیات را هم بکند.
روزى که طلبه بودیم با استادمان حاج شیخ على اکبربرهان (ره) به دیدار یک حاجى که تازه از مکه آمده بود رفتیم. ایشان به ما فرمودند: حق دست زدن به هیچ چیز را ندارید. کارى نکنید که بگویند آخوند جزء مطهرات است و همه چیز را پاک مى کند و مى خورد. بنشین و به هیچ چیز دست نزن. بگذار به زور به تو، چیزى تعارف کنند.
نقل مى کنند آیت الله فشارکى(ره) یک اتاق داشتند که وسط آن را پرده کشیده بودند. یک طرف درس مى دادند و طرف دیگر محل زندگى ایشان بود. اگر امام خمینى (ره) وقتى که از پاریس آمدند، مى رفتند کاخ نیاوران شاید این قدر محبوب مردم نمى شدند و دیگر حرفشان چندان در مردم اثر نداشت، امام با آن همه عظمت، در یک خانه ساده و معمولى و یک حسینیه که دیوارهایش کاه گلى بود ساکن بودند.
قناعت در زندگی
قناعت یکی از خصایل بسیار پسندیده هر انسانی است که بدنبال عزت و بی نیازی می گردد همانطور که امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: «لاغنی کالقناعه». دیدن قناعت توانگران و علما در زندگیشان موجب فروکش کردن زیاده طلبی های سرکش ما می شود، بنابراین به نمونه هایی اشاره می کنیم.
نجاری در قم از آیت الله عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم چنین داستانی نقل می کند: مرحوم حائرى من را برای تعمیر تخته ای در حیاطش خواست و فرمود: چون شبهاى بسیار گرم تابستان قم، در حیاط منزل روى تخت چوبى استراحت مى کنم و اکنون تخت نیاز به اصلاح دارد، بیا و تخت را اصلاح کن. من آمدم و پس از بررسى تخت به آن عالم ربانى گفتم: من با شاگردم بارها این تخت را اصلاح کرده ایم و اکنون قابل اصلاح نیست.
آن مرحوم فرمود: در هر صورت تدبیرى براى اصلاح آن به کار بگیر. گفتم: تنها راه اصلاحش به این است که آن را به نانواى محل جهت سوختن در تنور ببخشید! سپس ادامه دادم: آقا! شما مى دانید که من همه ساله خمس مالم را مى پردازم، و آنچه دارم از هر جهت شرعى و حلال است؛ اگر خود نمى خواهید از مال خود تختى بسازید به من اجازه دهید با پول خودم دو تخت سالم و نو براى شما بیاورم.
آن عالم ربّانى، محاسنش را نشان داد و گفت: جناب نجار! موى صورتم نشان مى دهد که مرگم نزدیک است، دو تختى که مى خواهى براى من بیاورى و به من هدیه کنى عمر هر دو تخت از عمر من بیشتر است، ممکن است سالیان درازى در خانه ى من بماند، من توان و طاقت پاسخ گویى به حق را در قیامت در مورد آن دو تخت سالم و نو ندارم، براى اصلاح تخت کهنه ى خودم چه پیشنهادى دارى؟ گفتم: راهى ندارد مگر آن که چهار پایه اش را با آجر و گِل به هم ببندم. آن بزرگ مرد قانع گفت: همین کار را انجام بده، تا به اندازه ى کمى که از عمرم باقى است از آن استفاده کنم و نیاز به نو کردن تخت نداشته باشم.
حاتم اصم، عارف و زاهد مشهور خراسان، در قرن سوم هجرى می زیست. وی در زهد و حکمت، سخنانی دل انگیز دارد،
حاتم، خواندن قرآن و حکایت پارسایان را در تزکیه نفس بسیار مؤثر مىدانست.
نقل است که چون به بغداد آمد، خلیفه را گفتند که زاهد خراسان آمده است. او را خواست و چون حاتم از در درآمد، خلیفه را گفت: اى زاهد!
خلیفه گفت: من، زاهد نیستم که همه دنیا، زیر فرمان من است. زاهد تویى که به اندک قناعت مىکنى و چیزى از دنیا براى خود اندوخته نمی کنی.
حاتم گفت: نه؛ زاهد تویى که به کمترین چیز و بىارزشترین متاع که دنیا باشد، قناعت کردهاى. مگر قرآن نفرموده است که متاع دنیا اندک است (سوره نساء/77،« قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ») و تو بیش از این “اندک” براى خود گرد نیاوردهاى. نصیب من از نعمتهاى خدا، بسى بیش از آن است که تو دارى؛ پس زاهد تویى!(گزیده تذکرة الاولیاء، محمد استعلامى، صص 202-201)
شکستن غرور و مقامات دنیایی
اوّلین نظامى که نماینده امام شد، تیمسار شهید نامجو بود، او اعتقاد داشت که حزب اللهى خسته نمى شود، وتا یک هفته قبل از شهادتش در منزل اجاره اى زندگى مى کرد. هنگام اخذ درجه بالاتر گفته بود: من با همین درجه اى که دارم مى توانم کار کنم و درجه را قبول نکرد.
ملا هادی سبزواری در مبارزه با نفس از بزرگترین جهادگران دوره اسلامى است، آقاى اسرارى مى فرمودند: چون واجب الحج شد فرزند چهار ساله خود ملا محمد را نزد اقوام گذاشت و با همسر خود عازم حج شد.
در بازگشت از سفر حج همسر مهربانش از دنیا مى رود، حاجى به تنهائى از راه آب به بندرعباس مى آید و از آنجا وارد شهر کرمان مى شود.
از آنجا که لباس و عمامه اش همانند دهاتیهاى سبزوار بود، کسى آن چراغ فروزان را باور نمى کرد از رجال شایسته علمى و از اولیاءِ خداست. با وضعى که داشت وارد مدرسه معصومیه کرمان شد و از خادم آنجا درخواست حجره اى کرد که چند شبى را در آنجا بماند سپس به سبزوار حرکت کند .خادم عرضه داشت واقف این مدرسه، حجره ها را وقف بر طالبان علم نموده، و ماندن کاسب یا فرد معمولى در این مدرسه جایز نیست، مگر اینکه شما با من عهد کنى چند روزى که در اینجا هستى در امور نظافت مدرسه و طلاب به من کمک دهى!!
حاجى جواب مثبت مى دهد و براى تادیب نفس به کمک خادم جهت امور طلاب و نظافت مدرسه اقدام مى کند. حاجى در آن مدرسه قصد مى کند تا ریشه کن شدن هواى نفس به کار خادمى ادامه دهد، از این جهت عزم بر ماندن مى نماید.مدّتى که مى گذرد خادم از او مى پرسد عیال دارى مى گوید نه، مى پرسد اگر وسیله ازدواج برایت فراهم باشد ازدواج مى کنى، حاجى پاسخ مثبت مى دهد، خادم مدرسه مى گوید دخترى دارم اگر میل داشته باشى با او ازدواج کن، حاجى بدون چون و چرا با دختر خادم ازدواج مى کند، خدمت حاجى در آن مدرسه نزدیک به سه سال طول مى کشد!
در آن زمان عالم و پیشواى روحانى کرمان آقا سید جواد امام جمعه شیرازى بود.
این امام جمعه از دانشمندان و علماى جامع علوم عقلى و نقلى عصر خود به شمار مى رفت، که علاوه بر مقامات علمى و واجدیت مراتب معقول و منقول پیشوائى وارسته و روشن ضمیر و دانشمندى متقى و صاحب ورع بود.یک روز حاج سید جواد مشغول گفتن منظومه حکمت حاجى براى شاگردان بود، در حالى که حاجى در کار نظافت و جاروکشى مدرسه بود سید در حال درس به نکته اى مهم از مسائل عالى حکمت رسید، آنچنان که باید مسئله بیان نشد، پس از اتمام درس در حالى که سید به طرف منزل مى رفت حاجى در طریق منزل با بیانى وافى نکته را شرح داد، سید ابتدا اعتنائى نکرد ولى وقتى به منزل رفت و در آن نکته غور کرد، بیان حاجى را بهترین بیان دید خادم منزل را دنبال کمک خادم مدرسه فرستاد، ولى حاجى از ترس شناخته شدن با همسر کرمانیه از خادم مدرسه که پدرزنش بود خداحافظى کرده و رفته بود، پس از چند سال دو طلبه کرمانى براى تکمیل تحصیل حکمت به سبزوار آمدند، چون وارد مدرسه شدند و حکیم سبزوارى را در محل درس حکمت دیدند بهت زده شدند که آه آن فریدى که سه سال در مدرسه به عنوان شاگرد خادم خدمت مى کرد این مرد بود، حاجى از تغییر چهره آن دو قضیه را یافت، آنان را خواست و وضع خود را در کرمان به عنوان امانت و سر اعلام کرد و راضى نشد آن دو نفر طلبه داستان کرمان را بازگو کنند!!
توصیه های حکیمانه راه رفتگان
در سال 1360 شمسی، شخصی که در شهری از شهرهای ایران عنوانی داشت، خدمت حضرت آیةالله بهاء الدینی رسید. بعد از نماز مغرب و عشا، خدمت آقا نشست، در حالی که برخی از مأمومین در اطراف ایشان حلقه زده بودند، او پس از احوالپرسی از معظم له، خطاب به ایشان گفت: آقا! نصیحتی بفرمایید. این پیرژرف اندیش و بصیر، نگاهی ژرف کرده، فرمودند:
«سعی کنید در زندگی مشرک نباشید، اگر توانستید به این مرحله برسید، همه ی کارهای شما اصلاح می شود. این بهترین نصیحتی است که می توانم بکنم.»
او ادامه دادو گفت: آقا ما را دعا کنید. ایشان فرمود:
«آدم شو تا دعا در حق تو تأثیر کند و گرنه دعا بدون ایجاد قابلیت فایده ای ندارد.»
آن شخص برای بار سوم گفت: امسال مکّه بودم و برای حضرت عالی طواف کردم. باز آقا فرمود:
«ان شاء الله سعی کن آدم شوی، تا طواف برای خودت و دیگران منشأ اثر باشد.»
یکی از همراهان آن شخص گمان کرد که آقا او را نمی شناسند، از این رو گفت: حاج آقا! ایشان فلانی هستند که در فلان شهر مسؤولیت دارند و خدمات ارزشمندی کرده اند. معظم له فرمود:
«چرا متوجه نیستید چه عرض می کنم، باید آدم شود تا اینها برای او نافع باشد. دست از هوا و هوس بردارد، خود را همه کاره ی خداوند نداند و نقشه برای خراب کردن افراد و غلبه بر دیگران نکشد. باید دست از کلک بازی بردارد. آن وقت است که طعم ایمان را می چشد وگرنه همه ی اینها ظاهرسازی است.»
طرز برخورد و سخنان تند و آتشین آقا، تمام افراد را سخت شگفت زده کرده بود و برای ما نیز سؤال ایجاد شد که چگونه این چنین جملاتی صریح و عباراتی بی پرده در میان جمع گفته می شود؟! اما چندی نگذشت که دریافتیم وی فردی ظاهرالصلاح بوده که در منطقه ی خود بسیاری را به انحراف کشانده است. دانستیم که او باطنی فاسد و منحرف داشته و خود را برای مردم آن دیار به بتی بدل کرده، در حالی که حقیقت شخصیت او چیز دیگری بوده است.
حضرت امام خمینى قدّس سرّه در کنار درس و بحث به تفریح هم علاقه داشت. در جوانى روزهاى جمعه با طلاب براى تفریح از شهر خارج مى شدند، امّا قبل از حرکت مى فرمود: به چند شرط با شما بیرون مى آیم :
1- نماز را اوّل وقت بخوانیم .
2- در تفریح غیبت نشود.
روزی از محضر سالک و عارف صمدانی، آیت الله بهاءالدینی خواسته شد تا توصیه ای بفرمایند. ایشان در جواب فرمودند:
« اگر این دو کار را انجام دهید، خیلی پیشروی کرده اید:
یکی این که نماز را اول وقت بخوانید،
دیگر آن که دروغ نگویید.
خیال نکنید ضرر می کنید. ان شاء الله مورد توفیقات خدا هم واقع می شوید و آن وقت اگر این کارها را کردید، فهم شما هم عوض می شود، یعنی درک دیگری پیدا می کنید. الان شاید شما نتوانید این مطالب را از ما قبول کنید، ولی وقتی خودتان به آن رسیدید، قبول می کنید.
وقتی وجدان شما مسأله را حل کرد، می بینید راست است و می بینید که اسلام چه نعمت بزرگی برای بشر بوده است. و این بشر، روی همان هوی و هوس و شیطنت خودش، از آن بی بهره بوده است. پیامبر اسلام می خواهد همه به ستاره ثریا برسید؛ ولی این ها می گویند بگذارید ما برویم در یک منجلاب غرق شویم. »
حضرت آیت الله سید علی قاضی که در کسب مراتب عرفان و اخلاق اسلامی شهره عام و خاص است در توصیه به داشتن زندگی دینی و موفقیت در سیر و سلوک به نماز اول وقت و برپاداشتن نماز شب توصیه کرده و می فرمایند: اگر دنیا و آخرت می خواهی نماز شب بخوان. و اگر از برپاداشتن نماز اول وقت به جایی نرسیدی بر من سیلی بزن.
در همین سه نمونه شاهدیم که وصول یافتگان به نماز اول وقت بسیار تاکید می کنند و برماست که رعایت همین نکته را داشته باشیم. قاعدتا کسی که امر الهی را در اول وقت اجابت می کند در کارهای دیگرش هم خداوند را قصد و هدف خود می گیرد برای همین در حدیث فرموده اجابت اعمال شما وابسته به قبولی نماز است.
نگاه به گوشه هایی از زندگانی حضرت امام خمینی رحمه الله علیه
گردنبند قیمتى
خانمى از ایتالیا گردنبندى قیمتى براى حضرت امام به رسم هدیه فرستاده بود، گردنبند روى میز حضرت امام بود تا اینکه دختر شهیدى به ملاقات امام آمد، امام گردنبند را به او هدیه کرد.
انس با قرآن
از تلاوت قرآن حضرت امام خمینى قدّس سرّه بسیار شنیده ایم. یکى از فقهاى شوراى نگهبان مى گفت: امام روزى چندبار قرآن مى خواند، وسط کارهاى اجتماعى اش مى نشست و قرآن مى خواند.
استفاده از فرصت
وقتى که امام خمینى قدّس سرّه را به ترکیه تبعید کردند، با هواپیماى مسافربرى نبردند چون مى ترسیدند امام مسافران را به شورش وادارد، لذا با هواپیماى بارى بردند. ایشان از فرصت استفاده کرده وباب سخن را با خلبان باز مى کند.
وقتى به ترکیه رسیدند، امام را در اتاقى محبوس کردند حتّى اجازه نمى دادند ایشان پرده اتاق را کنار بزند و بیرون را ببیند و نگهبانى را براى ایشان گماشتند. امام عزیز از این فرصت هم استفاده کرد و باب گفتگو را با نگهبان ترک زبان باز کرده و مرتّب از کلمات ترکى مى پرسید. و آنگاه که در محلّ تبعید مستقر شد به تالیف کتاب گرانقدر تحریرالوسیله پرداخت .
استفاده از عمر
یکى از پزشکان امام خمینى قدّس سرّه به ایشان گفته بود: شما باید به پشت دراز بکشید و پاهایتان را به صورت دوچرخه حرکت دهید.
یکى از همراهان امام مى گفت : وارد اتاق شدم و دیدم امام مشغول انجام دستورات پزشک است ، نوه اش را روى سینه اش نشانده ، تلویزیون را هم روشن کرده ولى صدایش را بسته و به صداى رادیو گوش مى دهد و ذکر هم مى گوید. با خود گفتم : این را مى گویند استفاده مفید از عمر.
قهر با ظالم
در طول 14 سالى که حضرت امام در نجف بودند، هر شب به حرم حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام مى رفتند. یک شب امام به حرم نرفتند، بعداً معلوم شد که در آن شب سفیر ایران یعنى نماینده شاه به حرم آمده و فیلمبردارى مى شده است .
احترام به اموال عمومى
شهید حاج آقا مصطفى خمینى مى فرمودند: در خدمت حضرت امام در شهر همدان قدم مى زدیم ، به پارکى رسیدیم که چمن بود. حضرت امام مسافت بسیار طولانى را طى کرد تا پایش را روى چمن نگذارد و فرمود: ما رژیم طاغوت را قبول نداریم، ولى این چمن ها با پول مردم درست شده و من پا روى آن نمى گذارم .
عزّت نفس
زمانى که حضرت امام در نجف بودند، در جلسه اى که علما همه بودند، نماینده صدام وارد شد، (در آن زمان کسى نمى دانست که صدام چه جرثومه اى است ) عدّه اى جلو پاى نماینده صدام بلند شدند، امّا امام بلند نشد!!
پیوند دلها
ایامى که امام خمینى قدّس سرّه در نوفل لوشاتو فرانسه بودند، با تولّد حضرت مسیح علیه السلام مقارن شد، امام فرمودند: هدایا و آجیل و شیرینى هایى که دوستان براى ما آورده اند همه را بسته بندى کنید و به همسایه ها هدیه دهید. امام با این ابتکارش آنچنان دلهاى همسایه هاى مسیحى را جذب کرد که شبى که نوفل لوشاتو را ترک مى کرد، با بدرقه پرشکوه و بسیار عاطفى آنان روبرو گشت
تلخ یا شیرین
در دوران جنگ وبمباران هوایى، بمبى افتاد روى یکى از کلاس هاى نهضت سوادآموزى و همه نوسوادان شهید شدند و خانم آموزشیار نیز دو پایش قطع شد، واقعه دلخراشى بود. خدمت حضرت امام رسیدم تا گزارشى از این واقعه عرض کنم ، امّا قبل از من نماینده امام، مرحوم شهید محلاتى گزارش عملیات کربلاى پنج را داد و گفت : در این عملیات دویست طلبه شهید شدند. امام فرمود: به سعادت رسیدند.
وقتى این صحنه را دیدم دیگر هیچ نگفتم واحساس کردم شهادت نزد اولیاى خدا شیرین و لذّت بخش است، نه تلخ .
……………………………………………………………………………………………………..
منابع:
1) توصیه های اخلاقی طلبگی. درس اخلاق آیت الله مجتهدی تهرانی. مجله یاس، شماره 34.
2) انصاریان، حسین، عرفان اسلامی(شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه )،ج9.
3) انصاریان، حسین. زیبایی های اخلاق.
4) استعلامی، محمد. گزیده تذکره الاولیاء.
5) قرائتی، محسن. خاطرات.
6) حضرت آیت الله حاج سید رضا بهاء الدینی. سپیده سیادت.
http://www.aviny.com