میلاد امام حسن عسگری (عليه السلام )
امام عسكرى عليه السلام :
مَن أنِسَ باللّهِ اسْتَوحَشَ مِن النّاس؛
هر كه با خدا همدم شود از مردم دورى مى گزيند.
الدرّة الباهرة : 43
امام عسكرى عليه السلام :
مَن أنِسَ باللّهِ اسْتَوحَشَ مِن النّاس؛
هر كه با خدا همدم شود از مردم دورى مى گزيند.
الدرّة الباهرة : 43
خطبه 131-فلسفه قبول حکومت
نکوهش کوفیان ای مردم رنگارنگ، و دلهای پریشان و پراکنده، که بدنهایشان حاضر و عقلهایشان از آنها غایب و دور است، من شما را به سوی حق می کشانم، اما چونان گوسفندانی که از غرش شیر فرار کنند می گریزید، هیهات که با شما بتوانم تاریکی را از چهره عدالت بزدایم، و کجی ها را که در حق راه یافته راست نمایم.
فلسفه حکومت اسلامی خدایا تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت، و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را در جایگاه خویش باز گردانیم، و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد. شرائط رهبر اسلامی خدایا من نخستین کسی هستم که به تو روی آورد، و دعوت تو را شنید و اجابت کرد، در نماز، کسی از من جز رسول خدا (ص) پیشی نگرفت، همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس و جان و غنیمتها و احکام مسلمین، ولایت و رهبری یابد، و امامت مسلمین را عهده دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد. و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمی تواند رهبر مردم باشد، که با ستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند، و نه کسی که در تقسیم بیت المال عدالت ندارد زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل داشته و گروهی را بر گروهی مقدم می دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمی تواند امام باشد زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال، و حق را به صاحبان آن نرساند، و آن کس که سنت پیامبر (ص) را ضایع می کند لیاقت رهبری ندارد زیرا که امت اسلامی را به هلاکت می کشاند.
برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )
- پيشگويى امام عليه السّلام نسبت به حوادث مهم شهر بصره
2 -وصف قوم مغول
3 -جايگاه علم غيب
(از اين سخنرانى در سال 36 هجرى پس از جنگ جمل در شهر بصره در بيان حوادث سخت آينده ايراد شد)
1- پيشگويى امام عليه السّلام نسبت به حوادث مهم شهر بصره
اى أحنف گويا من او را مى بينم كه با لشكرى بدون غبار و سر و صدا، و بدون حركات لگام ها، و شيهه اسبان، به راه افتاده، زمين را زير قدمهاى خود چون گام شتر مرغان در مى نوردند، پس واى بر كوچه هاى آباد و خانه هاى زينت شده بصره كه بالهايى چونان بال كركسان و ناودان هايى چون خرطوم هاى پيلان دارد واى بر اهل بصره كه بر كشتگان آنان نمى گريند، و از گمشدگانشان كسى جستجو نمى كند، من دنيا را به رو، بر زمين كوبيده و چهرهاش را به خاك ماليدم، و پيش از آنچه ارزش دارد، بهايش ندادهام، و با ديدهاى كه سزاوار است به آن نگريسته ام.
2 -وصف قوم مغول
گويا آنان را مى بينم كه با رخسارى چونان سپرهاى چكّش خورده، لباسهايى از ديباج و حرير پوشيده، كه اسبهاى اصيل را يدك مى كشند و آنچنان كشتار و خونريزى دارند كه مجروحان از روى بدن كشتگان حركت مى كنند و فراريان از اسير شدگان كمترند. (يكى از اصحاب گفت: اى امير مؤمنان تو را علم غيب دادند امام عليه السّلام خنديد و به آن مرد كه از طايفه بنى كلب بود فرمود)
3 -جايگاه علم غيب
اى برادر كلبى اين اخبارى كه اطّلاع مى د هم علم غيب نيست ، علمى است كه از دارنده علم غيب آموخته ام، همانا علم غيب علم قيامت است، و آنچه خدا در گفته خود آورده كه: «علم قيامت در نزد خداست، خدا باران را نازل كرده و آنچه در شكم مادران است مى داند، و كسى نمى داند كه فردا چه خواهد كرد و در كدام سرزمين خواهد مرد» پس خداوند سبحان، از آنچه در رحم مادران است، از پسر يا دختر، از زشت يا زيبا ، سخاوتمند يا بخيل، سعادتمند يا شقى آگاه است، و از آن كسى كه آتشگيره آتش جهنّم است يا در بهشت همسايه و دوست پيامبران عليهم السّلام است، از همه اينها آگاهى دارد. اين است آن علم غيبى (ذاتى) كه غير از خدا كسى نمى داند. جز اينها، علومى است كه خداوند به پيامبرش تعليم داده (علم غيب اكتسابى) و او به من آموخته است، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى من دعا كرد كه خدا اين دسته از علوم و اخبار را در سينه ام جاى دهد و اعضاء و جوارح بدن من از آن پر گردد.
- افشاء گمراهى خوارج
3- علل پذيرش «حكميّت»
2- پرهيز از افراط و تفريط نسبت به امام على عليه السّلام
(قبل از جنگ نهروان در سال 37 هجرى در ردّ اعتقادات خوارج ايراد كرد، خوارج عقيده داشتند: كسى كه گناه كبيره انجام دهد كافر و از اسلام خارج شده است، مگر توبه كند و دوباره مسلمان گردد)
1- افشاء گمراهى خوارج
پس اگر چنين مى پنداريد كه من خطا كرده و گمراه شدم، پس چرا همه امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به گمراهى من گمراه مى دانيد و خطاى مرا به حساب آنان مى گذاريد و آنان را براى خطاى من كافر مى شماريد شمشيرها را بر گردن نهاده، كور كورانه فرود مى آوريد و گناهكار و بى گناه را به هم مخلوط كرده همه را يكى مى پنداريد در حالى كه شما مى دانيد همانا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زناكارى را كه همسر داشت سنگسار كرد، سپس بر او نماز گزارد، و ميراثش را به خانواده اش سپرد، و قاتل را كشت و ميراث او را به خانواده اش بازگرداند، دست دزد را بريد و زناكارى را كه همسر نداشت تازيانه زد، و سهم آنان را از غنائم مى داد تا با زنان مسلمان ازدواج كنند. پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنها را براى گناهانشان كيفر مى داد، و حدود الهى را بر آنان جارى مى ساخت، امّا سهم اسلامى آنها را از بين نمى برد، و نام آنها را از دفتر مسلمين خارج نمى ساخت. (پس با انجام گناهان كبيره كافر نشدند) شما (خوارج)، بدترين مردم و آلت دست شيطان، و عامل گمراهى اين و آن مى باشيد.
2- پرهيز از افراط و تفريط نسبت به امام على عليه السّلام
به زودى دو گروه نسبت به من هلاك مى گردند: دوستى كه افراط كند و به غير حق كشانده شود، و دشمنى كه در كينه توزى با من زياده روى كرده به راه باطل در آيد. بهترين مردم نسبت به من گروه ميانه رو هستند. از آنها جدا نشويد، همواره با بزرگترين جمعيّت ها باشيد كه دست خدا با جماعت است . از پراكندگى بپرهيزيد، كه انسان تنها بهره شيطان است آنگونه كه گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود، آگاه باشيد هر كس كه مردم را به اين شعار «تفرقه و جدايى» دعوت كند او را بكشيد هر چند كه زير عمامه من باشد.
3- علل پذيرش «حكميّت»
اگر به آن دو نفر (ابو موسى و عمرو عاص) رأى به داورى داده شد، تنها براى اين بود كه آنچه را قرآن زنده كرد زنده سازند، و آنچه را قرآن مرده خواند، بميرانند، زنده كردن قرآن اين است كه دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمايند، و ميراندن، از بين بردن پراكندگى و جدايى است، پس اگر قرآن ما را به سوى آنان بكشاند آنان را پيروى مى كنيم، و اگر آنان را به سوى ما سوق داد بايد اطاعت كنند. پدر مباد شما را من شرّى براه نيانداخته، و شما را نسبت به سرنوشت شما نفريفته، و چيزى را بر شما مشتبه نساخته ام، همانا رأى مردم شما بر اين قرار گرفت كه دو نفر را براى داورى انتخاب كنند، ما هم از آنها پيمان گرفتيم كه از قرآن تجاوز نكنند، امّا افسوس كه آنها عقل خويش را از دست دادند، حق را ترك كردند در حالى كه آن را به خوبى مى ديدند، چون ستمگرى با هوا پرستى آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پيش از داورى ظالمانه شان با آنها شرط كرديم كه به عدالت داورى كنند و بر أساس حق حكم نمايند، امّا به آن پاى بند نماندند.
خطبه 126 نهج البلاغه : خطبه اى از امام علی (ع ) در باره عدالت و تقسیم مساوی عطایا
و من كلام له ع لَمَّا عُوتِبَ عَلى التَّسوِيَةَ في الْعَطاُ:
أتَأْمُرُونِّي أنْ أطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ؟ وَ اللَّهِ لاَ أطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ، وَ أمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاُ نَجْماً، وَ لَوْ كَانَ الْمالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ؟!
ثُمَّ قالَ ع :
ألا وَ إِنَّ إِعْطأ الْمالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرافٌ، وَ هُوَ يَرْفَعُ صاحِبَهُ فِي الدُّنْيا، وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ، وَ يُكْرِمُهُ فِي النّاسِ، وَ يُهِينُهُ عِنْد اللَّهِ، وَ لَمْ يَضَع امْرُؤٌ مالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَ لا عِنْدَ غَيْرِ أهْلِهِ إِلاّ حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ، وَ كانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ، فَإ نْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْما فَاحْتاجَ إلَى مَعُونَتِهِمْ، فَشَرُّ خَدِينٍ وَ ألْأمُ خَلِيلٍ .
ترجمه :
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه او را مورد عتاب قرار دادند كه چرا عطايا را به تساوى تقسيم مى كند.
آيا مرا فرمان مى دهيد كه پيروزى را طلب كنم ، به ستم كردن بر كسى كه زمامدار او شده ام به خدا سوگند، چنين نكنم تا شب و روز از پى هم مى آيند و در آسمان ستاره اى از پس ستاره ديگر طلوع مى كند. اگر اين مال از آن من مى بود، باز هم آن را به تساوى به ميانشان تقسيم مى كردم . پس چگونه چنين نكنم ، در حالى كه ، مال از آن خداوند است .
سپس ، فرمود:
بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه اى تبذير و اسراف است كه بخشنده را در اين جهان بر مى افرازد و در آن دنيا پست مى سازد. در ميان مردم مكرّمش مى دارد و در نزد خدا خوار مى گرداند. هركس دارايى خود را بيجا صرف كند و به نااهلش ببخشد، خداوند از سپاسگزارى آنها محرومش گرداند. آنان به جاى او، ديگرى را به دوستى خواهند گرفت و اگر روزى او را حادثه اى پيش آيد و به ياريشان نياز افتد، آنها را بدترين ياران و سرزنش كننده ترين كسان خود خواهد يافت . - See more at: http://lailatolgadr.ir/?MID=21&type=news&BasesID=2&TypeID=12&id=23812#sthash.MTmz6EY7.dpuf
ترجمه خطبه 125-در رابطه با خوارج
ما افراد را داور قرار نداديم، تنها قرآن را به حكميت (داورى) انتخاب كرديم …خداى بزرگ فرمود: (اگر در چيزى خصومت كرديد آن را به خدا و رسول باز گردانيد) باز گرداندن آن به خدا اين است كه سنت او را انتخاب كنيم، و باز گرداندن به پيامبر (ص) اين است كه سنت او را انتخاب كنيم، پس اگر از روى راستى به كتاب خدا داورى شود، ما از ديگر مردمان به آن سزاوارتريم…، اما سخن شما كه چرا ميان خود و آنان براى حكميت (داورى) مدت تعيين كردى؟ من اين كار را كردم تا نادان خطاى خود را بشناسد، و دانا بر عقيده خود استوار بماند.
منبع :http://library.tebyan.net/
خطبه 124 نهج البلاغه
ومن كلام له عليه السلام
في حضّ أصحابه على القتال
فقدِّمُوا الدّارِع وأخِّرُوا الْحاسِر وعضُّوا على الاْضْراسِ فإِنّهُ أنْبى لِلسُّيُوفِ عنِ الْهامِ والْتوُوافِي أطْرافِ الرِّماحِ فإِنّهُ أمْورُلِلاْسِنّةِ، وغُضُّوا الاْبْصار فإِنّهُ أرْبطُ للْجأْشِ وأسْكنُ لِلْقُلُوبِ، وأمِيتُوا الاْصْوات فإِنّهُ أطْردُ لِلْفشلِ.
ورايتكُمْ فلا تُمِيلُوها ولا تُخِلُّوها، ولا تجْعلُوها إِلاّ بِأيْدِي شُجْعانِكُمْ، والمانِعِين الذِّمارمِنْكُمْ، فإِنّ الصّابِرِين على نُزُولِ الْحقائِقِهُمُ الّذِين يحُفُّون بِراياتِهمْ ويكْتنِفُونها حفافيْها ووراءها، وأمامها، لا يتأخّرُون عنْها فيُسْلِمُوها، ولا يتقدّمُون عليْها فيُفْرِدُوها.
أجْزأ امْرُؤٌ قِرْنهُ وآسى أخاهُ بِنفْسِهِ، ولمْ يكِلْ قِرْنهُ إِلى أخِيهِفيجْتمِع عليْهِ قِرْنُهُ وقِرْنُ أخِيهِ.
وايْمُ اللهِ لئِنْ فررْتُمْ مِنْ سيْفِ الْعاجِلةِ، لا تسْلمُوا مِنْ سيْفِ الاْخِرةِ، أنْتُمْ لهامِيمُالْعربِ، والسّنامُ الاْعْظمُ،
إِنّ فِي الْفِرارِ موْجِدة اللهِ، والذُّلّ اللاّزِم، والْعار الْباقِي، وإِنّ الْفارّ لغيْرُ مزِيدٍ فِي عُمُرِهِ، ولا محْجُوزٍ بيْنهُ وبيْن يوْمِهِ.
منْ رائِحٌ إِلى اللهِ كالظّمآنِ يرِدُ الْماء؟ الْجنّةُ تحْت أطْرافِ الْعوالِي الْيوْم تُبْلىالاْخْبارُ! [واللهِ لانا أشْوقُ إِلى لِقائِهِمْ مِنْهُمْ إِلى دِيارِهِمْ].
اللّهُمّ فإِنْ ردُّوا الْحقّ فافْضُضْ جماعتهُمْ، وشتِّتْ كلِمتهُمْ، وأبْسِلْهُمْبِخطاياهُمْ. إِنّهُمْ لنْ يزُولُوا عنْ مواقِفِهمْ دُون طعْنٍ دِراكٍيخْرُجُ مِنْهُ النّسِيمُ، وضرْبٍ يفْلِقُ الْهام، ويُطِيحُ العِظام، ويُنْدِرُالسّواعِد والاْقدْام، وحتّى يُرْموْا بِالمناسِرِ تتْبعُها الْمناسرُ ويُرْجمُوا بِالْكتائِبِ تقْفُوها الْحلائِبُحتّى يُجرّ بِبِلادِهِمُ الْخمِيسُ يتْلُوهُ الْخمِيسُ، وحتّى تدْعقالْخُيُولُ فِي نواحِرٍ أرْضِهِمْ، وبِأعْنانِمسارِبِهِمْومسارِحِهِمْ.
قال الشريف: الدّعْقُ: الدّقُّ، أي: تدُقُّ الخُيُولُ بِحوافِرِها أرْضهُمْ. نواحِرُ أرْضِهِمْ: مُتقابِلاتُها، يُقالُ: منازِلُ بنِي فُلانٍ تتناحرُ، أيْ: تتقابلُ.
سخنى است كه امام در تشويق يارانش به جهاد فرموده:[1]
آنها را كه زره به تن دارند پيشاپيش قرار دهيد و آنها كه زره ندارند پشتسر آنها قرارگيرند، دندانها را روى هم فشار دهيد كه اين كار تاثير شمشير را بر سر كمتر مىكند،و دربرابر نيزهها در پيچ و خم باشيد كه در رد كردن نيزه دشمن مؤثرتر است!
زياد به انبوه دشمن خيره نگاه نكنيد تا قلب شما قويتر و روح شما آرامتر باشد،سخنكمتر بگوئيد و صداها را خاموش كنيد كه سستى را بهتر دور مىسازد.از پرچم خود به خوبىنگهبانى كنيد و آن را متمايل به اين طرف و آن طرف نسازيد،و آن را تنها نگذاريد و جز به دستدلاوران و مدافعان سرسخت نسپاريد،زيرا آنان كه در حوادث سخت و مشكل ايستادگى بهخرج مىدهند همانها هستند كه از پرچمهايشان پاسدارى مىكنند و آن را در دل جمعيتخويشنگاه مىدارند،و از هر سو و از پيش و پس مراقب آن هستندنه از آن عقب مىمانند كه تسليم دشمنش سازند و نه از آن پيشى مىگيرند كه تنهارهايش كنند،هر كس بايد در برابر حريف خويش بايستد و با برادر همرزمش مواساتكند و حريف خود را به او وا مگذارد كه او در برابر دو حريف قرار گيرد:حريفخودش و حريف برادرش.
بخدا سوگند اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت سالم نمىمانيد،شمابزرگان عربيد و شرافتمندان برجسته،در فرار،غضب و خشم خدا است و ذلت هميشگىو ننگ جاويدان.فرار كننده به عمر خويش نمىافزايد و بين خود و روز مرگش حائلىايجاد نمىكند كيست كه با سرعت و نشاط،با جهاد خويش به سوى خدا برود؟همچون تشنهكامى كه به سوى آب مىشتابد؟بهشت در سايه نيزهها است.
امروز راستى گفتار و اخبار هر كس از شجاعتش آزمايش مىشود،بخدا سوگندمن به مبارزه با شاميان از آنها به خانههايشان شايقترم،پروردگارا اگر حق را رد كردندجماعتشان را هزيمت ده!و اتحادشان را به پراكندگى مبدل ساز!و در اثر خطاهاشانآنها را تسليم هلاكت گردان! بدانيد دشمنان شما هرگز از جاى خود بدون نيزههاىپى در پى كه بدنشان را سوراخ كند-آنچنان كه نسيم از آن بگذرد،و ضربههائى كهسرها را بشكافد و استخوانها را خرد كند و بازو و قدمها را جدا سازد،تكان نمىخورند،آنها همچنان ايستادگى مىكنند تا آنگاه كه گروهها پشتسر هم آنان را تيرباران كنند،و گروهى به يارى گروه ديگر با آنها به نبرد پردازند، و تا اينكه لشكرى عظيم و بدنبالشلشكر عظيم ديگرى آنها را تا شهرهايشان تعقيب كند و تا اينكه سم اسبهاى شما زمين آنهارا درهم بكوبند و مسير رفت و آمد آنها را از هر طرف اشغال كنند(آرى تنها در اينصورت تسليم خواهند شد).
شريف رضى مىگويد:«الدعق»به معنى كوبيدن زمينها با سم اسبها استو«نواحر»به معنى متقابل است،مىگويند منزلهاى فلان طائفه«تتناحر»يعنىمقابل هم هستند.
توضيح:
[1]1-اين سخن را ابن ابى الحديد از كتاب«نصر بن مزاحم»نقل كرده،و اينكلام در كتاب صفين كه هم اكنون چاپ شده در ص 235 آمده است.
و طبرى در كتاب تاريخ خود ج6 ص9 در حوادث سال37 از«ابى مخنف»آنرا روايت كرده.
و در كتاب جهاد كافى ج 5 ص39 و احمد بن اعثم كوفى در كتاب الفتوحج3 ص73 آن را آوردهاند.
(مصادر نهج البلاغه و اسانيده ج3 ص277)
2-نقش عمار در صفين در اينجا ابن ابى الحديد فصلى در باره بقيه جنك صفين گشوده كه ما بهقسمتى از جريان عمار اشاره مىكنيم وى در باره عمار مىنويسد:
كسى ترديد ندارد كه عمار در جنك صفين همراه على عليه السلام بوده و شهادتنصيب او شده است،و اكثر معتقدند كه«اويس قرنى»نيز در همان جنك در ركابامام عليه السلام شهيد گرديده است.
در مناقب و فضائل عمار از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخنان فراوانى رسيده است از جمله اينكه:
ان الجنة لمشتاق الى عمار:
بهشت مشتاق عمار است.و به هنگامى كه از پيامبر(ص)اجازه ورود خواستفرمود:
ائذنوا له مرحبا بالطيب المطيب:
به او اجازه دهيد!آفرين به شخص پاك و پاكيزه.
وى در آن هنگام كه سنك براى مسجد پيامبر مىآورد رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلمفرمود:
ما لهم و لعمار يدعوهم الى الجنة و يدعونه الى النار:
آنها را با عمار چه كار؟
وى آنها را به بهشت دعوت مىكند و آنها او را به آتش.و نيز اين مطلبرا همه نقل كردهاند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود:
تقتلك الفئة الباغية:
گروه ستمكار تو را خواهند كشت.
عمار يكى دو روز پيش از شهادتش به ميان سپاه آمد و ندا داد:
كجايند كسانى كه تنها رضايتخداوند را طالبند و به زندگى و زن و فرزندتوجهى ندارند؟ گروهى اطرافش را گرفتند،عمار فرمان آمادگى جدى براىدرهم شكستن شاميان را به آنها داد،و سخت آنان را تحريض نمود.على(ع)در آن روز پرچم را به«هاشم بن عتبة بن ابى وقاص»داد و عمار سخت وى را بهسوى جنك تشويق مىكرد،هاشم همچنان پيش مىرفت تا آنكه صفهاى شاميانرا درهم شكست،جنگى سخت در گرفت و تا تاريكى شب ادامه داشت…
به هنگامى كه على(ع)بين گروهى از قبيله«همدان»و«حمير»ايستاده بود، مردى از اهل شام ندا داد چه كسى مرا به«ابو نوح»حميرى راهنمائى مىكند؟
كسى پاسخ داد:
اينجا است منظورت چيست؟
معلوم شد«ذو الكلاع»حميرى است كه گروهى از بستگانش نيز همراه وىبودند،به ابو نوح گفتبا من بيا تا از صف بيرون رويم،زيرا به تو نيازى دارمكه بايد در بيرون صف با هم سخن گوئيم و اگر در آمدن احتياط مىكنى من بهتو قول مىدهم كه در امان خدا و پيامبرى،و من متعهد مىشوم سالم باز گردىمىخواهم در باره جريانى كه موجب شك و ترديد ما شده از تو پرسشى كنم:
زيرا ما در زمان حكومت«عمر بن خطاب»از عمرو عاص شنيدهايم كه:
اهل«شام»و«عراق»با هم رو برو مىگردند كه با هم نبرد كنند و حق در ميان يكىاز آنها است، امام و رهبرى واقعى در آن طرف است كه عمار مىباشد،«ابو نوح»پاسخ داد عمار در ميان ما است.ذو الكلاع پرسيد او در جنگ با ما جدى است؟
«ابو نوح»پاسخ داد وى از من جدىتر است و من دوست دارم همه شما يك موجودزنده بوديد و سر از بدنتان بر مىگرفتم و اين كار را از شما شروع مىكردم ذو الكلاعگفت:مگر ما خويشاوند نيستيم؟ابو نوح در پاسخش گفتخداوند با اسلامخويشاونديهاى نا همعقيده را بريده و افراد دور همعقيده را به هم پيوند دادهاست،و من با شما از اين جهت مىجنگم كه ما طرفدار حقيم و شما طرفدار باطل!
ذو الكلاع گفت امكان دارد با من تا صف شاميان بيائى و«عمرو عاص»را از وضع«عمار»آگاه سازى؟شايد خداوند ميان اين دو سپاه صلح ايجادكند!ابو نوح در حال شگفتى گفت:
عجبا!از مردمى كه:وجود عمار در يك طرف موجب ترديدشان مىشوداما به رهبرى على(ع) در جناح مخالفشان اعتنائى نمىكنند.
از اين گفته پيامبر(ص)به عمار كه:«تقتلك الفئة الباغية»مىترسند اما ازجمله«اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»كه در باره على(ع)فرموده و نيز از اين جمله كه در باره او گفته«لا يحبك الا مؤمن و لا ينفلك الا منافق»هيچگونهناراحتى در خود راه نمىدهند؟!
ابن ابى الحديد در اينجا اضافه مىكند:از اينجا روشن مىشود كه قريشبراى پوشاندن فضائل و مناقب على(ع)و محو كردن آنها از ذهن افراد چقدرتلاش نمودهاند.
به هر حال ذو الكلاع ابو نوح را به سپاه معاويه برد،و به عمرو عاصمعرفى نمود،كه اين پسر عمويم از اهل كوفه است،عمرو گفت در چهرهاشسيماى ابو تراب مىبينم،سپس به ابو نوح گفت تو را سوگند مىدهم كه آنچهمىپرسم راستبگوئى آيا«عمار ياسر»در بين شما است؟ابو نوح گفت تامنظورت را نفهمم پاسخ نمىدهم،زيرا غير از عمار عده زيادى از اصحاب محمد(ص)همراه ما هستند كه سر سختانه با شما در نبردند.عمرو گفت:از پيامبرشنيدهام كه:
«ان عمارا تقتله الفئة الباغية و انه ليس لعمار ان يفارق الحق و لن تاكلالنار من عمار شيئا»:
عمار را گروه ستمگر مىكشند،عمار از حق جدا نمىشود و آتش هرگزبدن عمار را نخواهد خورد.
ابو نوح گفت«لا اله الا الله.الله اكبر»او در بين ما است و در نبرد با شماجدى است.او در روز«جمل»به من خبر داد كه بر«بصريان»پيروز مىشويم،وهمين ديروز براى من مىگفت اگر سپاه معاويه ما را شكستبدهد و تا سر-زمينهاى دور ما را برانند براى ما روشن است كه ما بر حقيم آنها بر باطل،كشتگانما در بهشتند و كشتگان آنها در آتش دوزخ.
عمرو گفت:ممكن است مرا با عمار رو برو كنيد پاسخ داد بلى،آنگاهعمرو و پسرانش،عتبه بن ابى سفيان و ذو الكلاع و عده ديگر براه افتادند تا بهعمار رسيدند،ابو نوح جريانى كه بين او و ذو الكلاع و عمرو پيش آمده بود ياد آورشد كه عمرو خواستار ديدار شما شده است.
عمار پاسخ داد عيبى ندارد،اما آنچه عمرو از رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيده برزيان او است(زيرا او مرد عمل نيست)بالاخره عمار با عمرو رو برو شدند،عمروبلا فاصله شهادتين بر زبان جارى كرد.عمار به او گفتساكتباش تو آن راترك گفته و از آن جدا شدهاى، اگر بخواهى مطلبى را به تو بگويم كه فصلخصومتباشد و پيش از برخاستنت كفر تو را ثابت كند و خود گواه آن باشى ونتوانى آن را تكذيب كنى.
عمرو گفت من تو را عابدترين اين سپاه مىدانم،مىخواهم بپرسم چرابا ما مىجنگيد در حالى كه يك خدا مىپرستيم و به سوى قبله شما نماز مىخوانيمكتاب آسمانى شما را قرائت ميكنيم و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شما ايمان داريم،عمارگفتخدا را شكر كه اعتراف كردى،آرى قبله،دين،عبادت خدا،پيامبرو قرآن همه مربوط به من و ياران من است،و تو گمراه و نابينائى.اما اينكهچرا با شما مىجنگم براى اين است كه پيامبر به من فرمان داد با«ناكثين»نبردكنم و انجام دادم به من امر فرمود با«قاسطين»نيز بجنگم كه شما همانهائيداما«مارقين»نميدانم آنها را درك كنم يا نه؟مگر نمىدانى رسولخدا(ص)فرمود«من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»بنابراين مولاى من خدا،پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام مىباشند.
…جريان به معاويه گزارش داده شد.معاويه گفت اگر عمار سپاه راتحريك كند عرب هلاك خواهد شد.
جنگ سخت درگير شده بود و عمار در صحنه نبرد زخمهائى سختبرداشتهبود،به پرچم عمرو عاص نگاه مىكرد و مىگفتبه خدا من با اين پرچم سهبار جنگيدهام و اين بار بهتر از بارهاى گذشته نيست تشنگى بر او غلبه كرد درخواست آب نمود زنى مقدارى شير ممزوج به آب به وى داد عمار هنگام آشاميدنمىگفت:الجنة تحت الاسنة،اليوم القى الاحبه محمدا و حزبه«بهشت زير سايه نيزهها است،امروز دوستانم را ملاقات مىكنم،يعنىمحمد صلى الله عليه و آله و سلم و طرفدارانش را»سپس اضافه كرد بالاخره فردى به نام«ابن حوىسكسكى»و«ابو عادية»به او حمله بردند ابو عاديه با نيزه او را از پاى در آوردو آن ديگر سرش را جدا نمود.
در اين روز ذو الكلاع نيز در معركه كشته شد خبر كشته شدن اين دو به معاويهو عمرو عاص رسيد عمرو گفت نمىدانم از قتل كدام يك بيشتر خوشحالباشم،كشته شدن عمار يا ذو الكلاع؟سوگند به خدا اگر ذو الكلاع زنده بودو عمار كشته مىشد،با تمام قوم و قبيلهاش بسوى على(ع)ميرفت و بساط مادرهم پيچيده مىشد!
افرادى مرتبا نزد معاويه و عمرو عاص مىآمدند و هر كدام ادعا مىكرد:
من عمار را كشتهام،عمرو مىپرسيد در پايان چه مىگفت؟و آنها از پاسخفرو مىماندند،تا اينكه«ابن حوى»آمده و همان ادعاء نموده عمرو همان پرسشرا كرد پاسخ داد:آخرين سخنش اين بود:اليوم القى الاحبة،محمدا و حزبهعمرو گفت راست گفتى:اما و الله ما ظفرت يداك و لقد اسخطت ربك:به خداسوگند پيروز نشدهاى بلكه خدايت را به خشم آوردهاى»!
«نصر بن مزاحم»نقل مىكند:«عبد الله بن سويد»حميرى از آل ذو الكلاعاز«ذو الكلاع»پرسيده بود حديثى كه عمرو در باره عمار نقل نموده چيست؟و اوحقيقت را برايش بازگو نمود،لذا پس از كشته شدن عمار،«عبد الله»شبانه بهلشگرگاه على(ع)آمده و به آنها ملحق گرديد.وى از عابدان اهل زمان خود بود كشته شدن عمار شاميان را سخت مضطرب ساخت لذا معاويه و عمرونقشهاى طرح كردند تا از پراكندگى و اضطراب آنها جلوگيرى كنند و آن نقشهاين بود كه:عمار را على(ع)كشته زيرا وى او را به ميدان نبرد آورده است!!!
(و چه جالب به اين گفتار واهى پاسخ گفته شده كه بنا براين شهيدان جنگ احدو ديگر جنگها را نيز پيامبر(ص)كشته است نه دشمنان).
اما معاويه سخت نسبتبه عمرو بر آشفت كه:واى بر تو!شاميان را برمن شورانيدى مگر هر چه از پيامبر شنيدهاى بايد نقل كنى؟عمرو گفت من علمغيب نداشتم، نمىدانستم«صفين»پيش مىآيد،تو خود نيز اين گفته رسولخدا(ص)نقل كردهاى!
(اقتباس از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد جلد 8 صفحه9-27)
آیا اهالی غزه، «ناصبی» هستند؟/ پاسخ رهبرانقلاب:لعنت خدا بر شیطان رجیمِ خبیث
در سالهای اخیر ،جماعتی که در برخی از شبکههای اجتماعی و فضای اینترنت فعال هستند، اقدام به انتشار شایعی درباره خصومت مردم فلسطین و نوار غزه با اهل بیت(ع) و دشمنی آنان با شیعیان میکنند.
در سالهای اخیر به رسمی ثابت تبدیل شده است که هر بار رژیم صهیونیستی دست به جنایتی تازه علیه مردم مظلوم فلسطین میزند و کشتار زنان و کودکان این سرزمین را از سر میگیرد، جماعتی که در برخی از شبکههای اجتماعی و فضای اینترنت فعال هستند، اقدام به انتشار شایعی درباره خصومت مردم فلسطین و نوار غزه با اهل بیت(ع) و دشمنی آنان با شیعیان میکنند.
با وجود اینکه چندین بار به این شبهات جعلی، پاسخهای دقیق داده شده و حتی شخص رهبر معظم انقلاب نیز نسبت به آن واکنش نشان دادند و گفتند: در بحبوحهی این حرفها، یک وقت دیدیم که ویروسی دارد تکثیر مثل میکند؛ دائم میروند پیش بعضی از بزرگان، بعضی از علماء، بعضی از محترمین، که آقا! شما دارید به کی کمک میکنید؛ اهل غزه ناصبیاند! ناصبی یعنی دشمن اهلبیت. یک عده هم باور کردند! دیدیم پیغام و پسغام که آقا، میگویند اینها ناصبیاند. گفتیم پناه بر خدا، لعنت خدا بر شیطان رجیمِ خبیث. در غزه مسجد الامام امیرالمؤمنین علیبنابیطالب هست، مسجد الامام الحسین هست، چطور اینها ناصبیاند!؟ بله، سنیاند؛ اما ناصبی!؟ اینجور حرف زدند، اینجور اقدام کردند، اینجور کار کردند.
در روزهای اخیر شاهد آن هستیم که مجددا برخی از رسانههای خاص ضدانقلاب اقدام به انتشار این دروغها میکنند.
آنچه در ادامه مي خوانيد، کنکاشي در مذهب و عقايد مردم فلسطين به خصوص اهالي نوار غزه است:
1- بیشتر مردم فلسطین، پیرو مذهب شافعی هستند و اتفاقاً، ابوعبدالله محمدابن ادریس شافعی، رهبر این فرقه، متولد غزه بوده است. در مورد شافعی بودن مردم فلسطین می توانید به این منبع رجوع کنید: «الموسوعة المیسرة فی الادیان و المذاهب المعاصرة، مانع بن حماد الجهنی، ج 2، ص ۱۲۴»
جالب اینجاست که در میان فرقه های چهارگانه اهل سنت، نزدیک ترین فرقه به تشیع از نظر علاقه و احترام به اهل بیت و احکام فقهی، همین فرقه شافعی است.
2- در میان خبرهای منتشر شده از تهاجم رژیم صهیونیستی در سالهای اخیر به ویژه در سال 1387، خبری بود که دقت در آن نشان دهنده علاقهمندی مردم فلسطین به اهل بیت پیامبر (ص) است: بمباران مسجد علی ابن ابی طالب واقع در محله الزیتون شهر غزهتوسط جنگنده های اسرائیلی در روز ۱۰ دی.
مدعیان ناصبی بودن مردم فلسطین، به این سؤال جواب دهند که چگونه مردمی می توانند همنسبت بهاهل بیت جسارت داشته باشند و هم آنقدر برای آنها احترام و تقدس قائل باشند که نامشان را بر مساجد خود بگذارند؟
اما در کنار مسجد امام علي ابن ابي طالب شهر غزه، مساجد ديگري نیز به نام اهل بيت وجود دارد.
ـ مسجد «الامام علی ابن ابی طالب» واقع در نابلس
این مسجد در حواره از توابع شهر نابلس، در کرانه باختری رود اردن واقع شده است که در این صفحهتصاویر و مشخصات آن موجود است.
کتیبه مسجد «الامام علی بن ابی طالب»، واقع در نابلس-فلسطین
- مسجد فاطمة الزهراء(س)
حداقل دو مسجد با این نام در فلسطین وجود دارد. یکی در قریه ارتاح، واقع در جنوب «طولکرم» که در اینجا می توانید تصویر آن را ببینید و دیگری درشهر نابلس قرار دارد. در همین صفحه می توانید نام مسجد امام علی نابلس را هم ببینید.
مسجد فاطمه الزهرا، واقع در جنوب طولکرم، فلسطین
- مسجد «الحسین بن علی» واقع در نوار غزه و الخلیل
حداقل دو مسجد به این نام در فلسطین وجود دارد:
یکی در حی الصبرةواقع در نوار غزه که در این صفحه، ضمن ارائه فهرستی از اسامی شهدایاخیر غزه، نام آن آمده است. در این صفحه، ذیل تیتر «أسماء شهداء الصبرة وتل الإسلام»، نام مسجد «الحسین بن علی»را می توانید ببینید. همچنین در همین صفحه، اسامی دو نفر ازشهدای بمباران مسجد علی ابن ابی طالب سابق الذکر هم آمده است.
مسجد «حسین بن علی» دیگر، در خیابان «عین سارة» شهر الخلیل واقع شده است. در این صفحه و این صفحه، اعلامیه هایی در مورد برگزاری یک راهپیمایی در الخلیل آمده است که نقطه شروع آن، مسجد الحسین بن علی، بیان شده است.
3- در مورد شبهه ناصبی بودن مردم فلسطین، شهید مطهری در سال ۱۳۴۹ سخنانی داشته اند که در ادامه آن را می خوانیم:
«يك وقتی شايع بود و شايد هنوز هم در ميان بعضيها شايع است، يك وقتی ديدم يك كسی میگفت: اين فلسطينيها ناصبی هستند. ناصبی يعنی دشمن علی عليه السلام. ناصبی غير از سنی است. سنی يعنی كسی كه خليفه بلا فصل را ابوبكر میداند و علی عليه السلام را خليفه چهارم میداند و معتقد نيست كه پيغمبر شخصی را بعد از خود به عنوان خليفه نصب كرده است. میگويد پيغمبر كسی را به خلافت نصب نكرد و مردم هم ابوبكر را انتخاب كردند. سنی برای اميرالمؤمنين احترام قائل است چون او را خليفه چهارم و پيشوای چهارم میداند و علی را دوست دارد. ناصبی يعنی كسی كه علی را دشمن میدارد. سنی مسلمان است ولی ناصبی كافر است، نجس است. ما با ناصبی نمیتوانيم معامله مسلمان بكنيم. حال يك كسی میآيد میگويد اين فلسطينيها ناصبی هستند. آن يكی میگويد. اين به آن میگويد، او هم يك جای ديگر تكرار میكند و همين طور. اگر ناصبی باشند كافرند و در درجه يهوديها قرار میگيرند. هيچ فكر نمیكنند كه اين، حرفی است كه يهوديها جعل كردهاند. در هر جايی يك حرف جعل میكنند برای اينكه احساس همدردی نسبت به فلسطينيها را از بين ببرند. میدانند مردم ايران شيعهاند و شيعه دوستدار علی و معتقد است هر كس دشمن علی باشد كافر است، برای اينكه احساس همدردی را از بين ببرند، اين مطلب را جعل میكنند. در صورتی كه ما يكی از سالهايی كه مكه رفته بوديم، فلسطينيها را زياد میديديم، يكی از آنها آمد به من گفت: فلان مسأله از مسائل حج حكمش چيست؟ بعد گفت من شيعه هستم، اين رفقايم سنیاند. معلوم شد داخل اينها شيعه هم وجود دارد. بعد خودشان میگفتند بين ما شيعه و سنی هست. شيعه هم زياد داريم. همين ليلا خالد(2) معروف، شيعه است. در چندين نطق و سخنرانی خودش در مصر گفته من شيعهام. ولی دشمن يهودی يك عده مزدوری را كه دارد، مأمور میكند و میگويد: شما پخش كنيد كه اينها ناصبیاند. قرآن دستور داده در اين موارد اگر چنين نسبتهايی نسبت به افرادی كه جزو شما هستند و مثل شما شهادتين میگويند، شنيديد وظيفهتان چيست.»(3)
ولی دشمن يهودی يك عده مزدوری را كه دارد، مأمور میكند و میگويد: شما پخش كنيد كه اينها ناصبیاند. قرآن دستور داده در اين موارد اگر چنين نسبتهايی نسبت به افرادی كه جزو شما هستند و مثل شما شهادتين میگويند، شنيديد وظيفهتان چيست.»(۴)
نگاه شافعي درباره اهل بيت(ع)
در ميان رهبران مذاهب اسلامي امام شافعي بيش از ديگران ارادت قلبي خود را نسبت به خاندان اهل بيت عليهالسلام به ويژه علي عليهالسلام و حسين عليهالسلام ابراز داشته است. شافعيان به تبعيت از امام شافعي نسبت به اهل بيت به ويژه امام حسين عليهالسلام ارادت ويژه دارند.
علاقه امام شافعي به خاندان رسالت باعث نزديكي هر چه بيشتر پيروان اين مذهب با شيعيان علي ابن ابيطالب عليهالسلام شده است. شافعي همچنان كه درباره علي عليهالسلام اشعار نغز و پرمغزي سروده درباره واقعه عاشورا نيز اشعاري زيبا و جانسوز دارد. در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
و مما نفي نومي و شيب لحيتي
تعاريف ايام لهن خطوب
اين حادثه از حوادثي است كه خواب مرا ربوده و موي مرا سپيد كرده است.
تأوب همي و الفواد كتيب
وارق عيني و ارقاد غريب
دل و ديده مرا به خود مشغول ساخته و مرا اندوهگين كرده است و اشك چشم جاري و خواب از آن پريده است.
تزلزلت الدنيا لآلمحمد
و كادت لهم صم الجبال تذوب
دنيا از اين حادثه خاندان پيامبر متزلزل شده و قامت كوهها از آن ذوب شده است.
فمن بلغ عن الحسين رساله
و ان كرهتها انفس و قلوب
آيا كسي هست كه از من به حسين عليهالسلام پيامبر برساند اگر چه دلها آن را ناخوش دارند.
قتيل بلاجرم كان قميصه
صبيغ بماء الارجوان خصيب
حسين كشتهاي است بدون جرم و گناه كه پيراهن او به خونش رنگين شده.
نصلي علي المختار من آل هاشم
و نوذي بينه ان ذاك عجيب
عجب از ما مردم آن است كه از يك طرف به آل پيامبر درود ميفرستيم و از سوي ديگر فرزندان او را به قتل ميرسانيم و اذيت ميكنيم.
لئن كان ذنبي حب آل محمد
فذلك ذنب لست عنه اتوب
اگر گناه من دوستي اهل بيت پيامبر است از اين گناه هرگز توبه نخواهم كرد.
هم شفعائي يوم حشري و موقفي
و بغضهم للشافعي ذنوب(۶)
اهل بيت پيامبر در روز محشر شفيعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضي داشته باشم گناه نابخشودني كردهام.
امام شافعي كه در دوستي اهل بيت زبانزد ميباشد، اشعار بسياري در فضائل اهل بيت سروده است. او همچون ساير ائمه اهل سنت در ابراز ارادت خود نسبت به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله از هيچ كوششي دريغ نكرد و حتي از اينكه او را به خاطر اين ارادتمندي رافضي خوانند ابا نكرد و فرمود:
يا راكباً قف بالمخصب من مني
واهتف بقاعد خيفها و الناهض
سحراً اذا فاض الجيج الي مني
فيضاً كملتطم الفرات الفائض
ان كان رفضاً حب آل محمد
فليشهد الثقلان أني رافض(۷)
يعني اي سواره، اگر به مكه ميروي در ريگزار مني بايست و سحرگاهان خطاب به ساكنان مسجد خيف كه همانند امواج خروشان دريا به مني سرازير ميشوند ندا سرداده و بگو: اگر دوست داشتن آل محمد رفض است، انس و جن گواه باشند كه من (شافعي) رافضي هستم.
امام شافعي معتقد است كه محبت خاندان رسالت حكم واجبي است كه خداوند در قرآن دستور داده و براي نشان بزرگي و فضيلت ايشان همين كافي است كه اگر كسي بر آنها در نماز و سلام و صلوات نفرستد نمازش ادا نخواهد شد.
يا آل بيت رسول الله حبكم
فرض من الله في القرآن أنزله
يكفيكم من عظيم الفخر أنكم
من لم يصل عليكم لا صلاه له(۸)
يعني اي آل محمد محبت شما امر واجبي است كه خدا آن را در قرآن نازل كرده و همين يك دليل بر عظمت قدر شما كافي است كه هر كسي نماز بخواند و بر شما درود نفرستد نمازش نماز نيست. او با توسل به آنها و اميد اينكه شفيع او در قيامت واقع شوند گويد:
آل النبي ذريعتي
و هم اليه وسيلتي
أرجو بهم اعطي غداً
بيدي اليمين صحيفتي(۹)
يعني اهل بيت پيامبر وسيله نزديكي من به خداي يگانهاند و به وسيله آنها اميدوارم كه نامه اعمالم فرداي قيامت به دست راستم داده شود.
ارادت و علاقه امام شافعي به اهل بيت پيامبر چنان بود كه بر خي از اهل سنت او را شيعه پنداشتند و حتي جهت محاكمه به بغداد برده شد. او معتقد بود كه ارادت به خاندان علي عليهالسلام را بايد علني و آشكار ساخت و اين پندار باطل را از اذهان دور كرد كه رفض را در دوستي علي و فاطمه و فرزندان آن دو ميداند و يا ناصبيگري را در دوستي ابوبكر و عمر.
به اعتقاد او جريان رافضيگري و ناصبيگري كه دوستي و دشمني افراطي را در حق علي عليهالسلام دنبال ميكردند نادرست است. يعني انسان مومن به خدا و رسولش كسي است كه محبت اهل بيت را آشكار كند. تقسيم بندي مسلمانان به رافضي و ناصبي تقسيم بندي مطرودي است و افرادي كه مسلمانان را به اين دو دسته تقسيم ميكنند قطعاً مجرم و گناهكارند زيرا محبت علي و خاندانش از اصول دين اسلام است و اگر كسي چنين امري را آشكار كند به اصل اسلام عمل كرده و به ايمان خويش استحكام بخشيده است.
اذا في مجلس نذكر علياً
و سبطيه و فاطمه الزكيه
يقال تجاوزوا يا قوم هذا
فهذا من حديث الرافضيه
برئت الي المهيمن من أناس
يرون الرفض حب الفاطميه(۱۰)
يعني «زماني كه در مجلس ذكر علي و فاطمه و حسن و حسين ميشود بعضي از دشمنان ميگويند اي مردم از ذكر علي و فرزندان او بگذريد كه اينها از سخنان رافضيهاست. من از مردمي كه دوستي فاطمه را رفض ميدانند به خدا پناه ميبرم.»
پی نوشت:
۱- صهیونیستها تنها ۵/۲ درصد از سرزمین فلسطین را با خرید زمین به دست آورده اند و مابقی آن را به ضربمسلسل و توپ و تانک و بمب، غصب کرده اند. برای توضیح بیشتر به این آدرس مراجعه کنید:
http://qods.persianblog.ir/post/61
2- چريك فلسطينی كه در چند عمليات هواپيما ربايی شركت داشت.
3- شهید مطهری،آشنایی باقرآن، جلد۴، پاورقی صفحه ۳۲. اینگفتار را که شهید مطهری در ضمن تفسیر سوره نور درمسجد الجواد بر زبان آورده اند، به راهنمایییکی از خوانند گان وبلاگ به نام علی به این مطلب اضافه کردم که همین جا از ایشان تشکر می کنم.
4- شهید مطهری، آشنایی با قرآن، جلد۴، پاورقی صفحه ۳۲. این گفتار را که شهید مطهری در ضمن تفسیر سوره نور در مسجد الجواد بر زبان آورده اند، به راهنمایی یکی از خوانند گان وبلاگ به نام علی به این مطلب اضافه کردم که همین جا از ایشان تشکر می کنم.
۵- اين مطلب قسمتي از مقاله اي با عنوان «عاشورا در مذهب تسنن و سایر ادیان است» که در این آدرس، منتشر شده است: http://www.ido.ir/a.aspx?a=1385121308
۶- مجله بصائر، شماره7-8، ويژهنامه محرم، ص25، همچنين نگاه كنيد به نامه دانشوران ناصری، ج 9، ص 298
۷- حادثه كربلا از نظر اهل سنت، به نقل از الصراط السوي في مناقب آل النبي، ص94
۸- سيماي علي عليهالسلام از منظر اهل سنت، 175، به نقل از ديوان امام شافعي، 62
۹- الشكعه، مصطفي الاربعه الائمه، ج3، ص53
۱۰- سيماي علي از منظر اهل سنت، 176
منبع: به نقل از فرهنگ نیوز (سایت شهید آوینی )
صلح حدیبیه ، پیروزی بزرگی برای مسلمان ها بود .
صلح حُدَیبیه، پیمان صلحى بود که در سال ششم هجرى بین پیامبر (ص) و مشرکان مکه، در منطقه حدیبیه امضا شد و در سوره فتح به آن اشاره شده است…
برکات صلح حدیبیه
صلح حدیبیه، به شهادت تاریخ و طبق پیش بینیهای پیامبر و وعدههای قرآنی، برکات زیادی برای مسلمانان در پی داشت. به گفته مورخان، در صدر اسلام فتحی عظیمتر از فتح حدیبیه صورت نگرفت، زیرا در پرتو آن، آتش جنگ فرونشست و دعوت به اسلام رواج گرفت و اسلام در سراسر جزیرةالعرب گسترش یافت؛ به گونهای که از آغاز پیمان صلح تا نقض آن (۲۲ ماه)، تعداد کسانی که به اسلام گرویدند، بیش از کل تعداد مسلمانان تا آن زمان بود، چنان که سپاه پیامبر در سال هشتم و در جریان فتح مکه به ده هزار تن رسید و بزرگان قریش، مانند ابوسفیان و عمروعاص و خالد بن ولید، در همین دوران به اسلام گرویدند. در عین حال آرامش حاصل از صلح حدیبیه سبب شد که پیامبر علاوه بر تشدید فعالیتهای تبلیغی در شبه جزیره، به سرزمینهای خارجی هم توجه کند و در سال هفتم، پادشاهان و سران ممالک اطراف را نیز به اسلام دعوت نماید. اما مهمترین فایده این صلح، زمینه سازی برای فتح مکه بود که مدت کوتاهی پس از صلح حدیبیه به وقوع پیوست.
امام صادق (ع) پيرامون صلح حديبيه فرمود:
« و ما كان قضية اعظم بركة منها »
هيچ جرياني در تاريخ زندگاني پيامبر اسلام سودمندتر از پيمان صلح حديبيه نبوده است.
منبع : ویکی شیعه
دانشنامه مجازی مکتب اهل بیت